مدتی ماجرای نوشتن دیر شد.
این روزها برای هر کاری دیر میشود.
تا میآیی سر بجنبانی، میبینی که روزها و هفتهها و ماهها از پی هم میآیند و میروند و تو را به حیرت میاندازند که زمان با چه سرعتی حرکت میکند. نکتهی عجیب در مورد گذشت زمان این است که حرکت زمان به صورت خطی و در یک مسیر است. متأسفانه هنوز راهی پیدا نشده که بتوان حرکت در جهت مقابل زمان را تجربه کرد؛ که اگر میشد، چه قدر خوب بود!
امروز که آمدم دفتر، یاد این رفیق قدیمی (دامین روزنام دات آیآر) افتادم. سایت را باز کردم و دیدم رنگی از غبار بر آن نشسته. دلم به حالش سوخت. از صبح تا عصر نشستم پایش و تیمارش کردم و دستی به سر و رویش کشیدم و شد چیزی که الان هست.
یادم افتاد که دامین Rooznam.ir را با چه مشقتی گرفتم تا آن را به بستری برای نوشتن هر روزه تبدیل کنم. که نوشتن برایم مهم بود و سالهاست که سعی میکنم هر روز نوشتن را فراموش نکنم؛ و معمولا هم هر روز مینویسم. و تصمیم گرفته بودم که «روزنام» را به فضایی تبدیل کنم برای برخی از نوشتارهای روزانه، از موضوعاتی که برایم مهم است: رسانه و ژورنالیسم، نوشتن، سینما، کتابهای عالی که میخواهم و گاهی نکاتی از سیاست و اجتماع.
باشد که همینطور شود.
روزنام را خواندم و لذت بردم و زندگیام به دو بخش قبل از شناخت روزنام و بعد از شناخت روزنام تبدیل شد.
ممنونم که هستید، چقدر خوب که هستید.
بیزحمت کمی وقتش را بیشتر کنید.
سپاس از شما که قدمرنجه کردید به این گوشهی دور افتاده از فضای وب.
با بچههای اتاق فرمان صحبت میکنم که وقتش را بیشتر کنند!
دامنه خوشگلیه. حالا درسته که چقدر زود دیر میشود، اما خب مطالب خوشگلون رو بنویسید، ما هم میخونیم و حالش را میبریم.
سپاس که خوانندهی روزنام هستید. شاد و مازیار باشید.